روزهای سخت
روزهای بعد از گرفتن از شیر، روزهای سختی بود...برای همه ما. تو فقط بهانه گیری کردی و سر هر چیزی لجباز شدی، حتی برای پارک رفتن و لباس پوشیدن. تا چیزی بر خلاف خواسته ات میشد، جیغ میزدی. هر کسی تو این روزها دیدت، تعجب میکرد از کارهات. از صبح که بیدار میشدی، گریه میکردی و میخواستی تو بغلم باشی تا شب. بیشتر وقتها همراه بابا تو سایت گوگل (یا به قول خودت گوگول) عکسهای angry bird پیدا میکردی و این تنها لحظاتی بود که آروم بودی. از همه بدتر اینکه اصلا غذا نمیخوردی، حتی میوه هایی که دوست داشتی. وقتی برای چک آپ رفتیم دکتر، برخلاف همیشه که قد و وزنت مناسب بود، کمبود وزن داشتی و من خودم رو مقصر میدونستم....شبها اونقدر برات کتاب داستان و شعر میخوندم که خوذ...
نویسنده :
مامانی
17:45